نویسنده: لارس گوستافسون
مترجم: قاسم صنعوی
تعداد صفحه: 168/رقعی
1000000 ریال
1000000 ریال
...نامه بیمارستان ناحیه واستارس رسید نخواستم بازش کنم، آن را کنار گذاشتم و روزنامهها و جملهها را تندی خواندم و ... بعد سگم را به گردش فصلی بردم... و اکنون چیزی قویتر از تمام دادگاهها، حکومتها و مقامها، درصدد است آن را از من بگیرد... عادلانه نیست... این نامه یا به من خبر میدهد که اصلاً چیز مهمی نیست. یا اعلام میکند که من سرطان دارم و به زودی میمیرم... بنابراین، عاقلانهترین رفتارها این است که آن را باز نکنم، زیرا تا وقتی که بازش نکنم باز هم امیدی باقی است...”
گوستافسون: “سرطان هم در این رمان نوعی استعاره است. نسل من به شدت به آرمان شهرها اعتقاد یافته است. اینها میتوانند انسان را به بردگی بکشانند. راهحلهای گسترده اجتماعی بیخطر نیستند... پرسش چنین مطرح میشود که بدانم آیا ترقی فکری توتالیتر نیست... ”
دیدگاه ها
در اين بخش نظری ثبت نشده است.
نظرات کاربران
دیدگاه خود را ثبت نمایید.