نویسنده: فریبا منتظرظهور
مترجم: -
تعداد صفحه: 187/رقعی
روایتی داستانی است که با تم عکاسی نوشته شده و مخاطب خود را در قالب داستانش، با دنیای عکاسی پیوند میزند. این رمان چند راوی دارد از جمله یک عکاس و دخترکی داستاننویس و کلیت داستان تمی هنری به خود گرفته در قسمتی از رمان میخوانیم:
ـ عشق! عشق یعنی کشک. فقط توهمه. مال مغزهای معیوبه. تو جهان فعلی چه جوری میشه به عشق فکر کرد. مال خوشخیالهاست. تو دنیایی که پر از تباهی و سیاهیه.
پارسا همینطورکه با دستمال عینکش را پاک میکند، میگوید: ”آفرین دخترجان! گول نخور. اینایی که هی عشق عشق میکنن تو فاز دیگهای هستن. عشق رو بیخیال شو، بچسب به تفریح و زندگیت.“کیهان ایستاده، میگوید: ”آدم فقط باید یک چیز رو تو زندگی بدونه، اینکه میمیره! پس باید از لحظههای زندگی حسابی لذت ببره. عشق همون تفریح و زندگیه. باید زندگی کنه نه حساب و کتاب. دخترا خیلی حساب و کتاب میکنن. برای همین اذیت میشن. دنیا دنیای لحظههاست.“
دیدگاه ها
در اين بخش نظری ثبت نشده است.
نظرات کاربران
دیدگاه خود را ثبت نمایید.